گروه سیاسی مشرق – جمع بندی مذاکرات وین با
اتفاقات و حوادث قابل تاملی در کشورمان همراه شد. اما یکی از این اتفاقات جالب
توجه برنامه ریزی رسانههای زنجیرهای برای استقبال از توافق احتمالی بود.
این
روزنامهها که پیش از پایان مذاکرات هستهای وین با اسطورهسازی و قهرمانپروری اعضای
تیم هستهای کشورمان بویژه محمد جواد ظریف، وزیر خارجه ایران را با هیبت قهرمانان اسطورهای
ایران روی صفحه یک خود منتشر کرده بودند، از پیش از جمع بندی مذاکرات هستهای سعی
داشتند فضا را با هیجانات کاذب بیامیزند تا باب انتقادات در رسانههای دیگر بسته
شود. در واقع هدف از اسطوره سازی و تقدس نمایی این بود تا حالتی قدسی و قهرمانانه
به مذاکره کنندگان هستهای کشورمان داده شود تا به مانند این اسطورهها و افسانهها
اعضای تیم هستهای کشورمان در برابر انتقادات و اعتراضات رویین تن شود.
این رویکرد سبب شد تا هیجانات کاذبی در اجتماع شکل بگیرد که زمینه عقلانیت را کم رنگ کند و هیچگونه انتقاد و حرف مخالفی را بر نتابد و فضای عقلانیت و بلوغ سیاسی جای خود را به هیجانات بعضا کاذبی داد که هدف و مقصود یک جریان خاص سیاسی را تامین میکرد. این درحالی بود که هنوز متن جمع بندی مذاکرات هستهای به طور رسمی منتشر نشده بود و اغلب افراد جامعه از مفاد این جمع بندی بی خبر بودند.
بعد از پایان مذاکرات هستهای روزنامههای زنجیرهای رویکرد مدافع بیچون و چرا را در پیش گرفتند و در اقدامی شتاب زده سعی کردند معایب این جمع بندی که نیاز به دقت نظر و مطالعه کارشناسی دارد را با جنجالسازی و شلوغکاری رسانهای بپوشانند.
این درحالی است که پیش از این روزنامههای
زنجیرهای با لیبل و برچسب « دلواپسان» سعی داشتند ارزش و قدر منتقدین مذاکرات
هستهای را کاهش داده و از این طریق تاثیر کلام آنان را در میان افکار عمومی از
بین ببرند. اما اگر به حق با توجه به سبقه تاریخی که کشورمان در زمین توافق و
معاهدههای مختلف دارد، به این موضوع نگاه کنیم لزوم دقت نظر کارشناسانه در این
زمینه بسیار حائز اهمیت است و کارکرد مثبتی دارد.
چه اینکه با توجه به ریزهکاریهای فعالیتهای سیاسی و معاهدات بین المللی ممکن بود انتقاد کنندگان زاویه و پنجرهای را پیش روی مذاکره کنندگان هستهای کشورمان بگشایند که تاثیر بسزایی در روند مذاکرات می گذاشت که البته چنین موضوعی نیز بارها و بارها در روند بوجود آمد که اگر توافق در جایی خوب عمل کرده است باید سهمی هم برای ان منتقدین در جهت مثبت قائل شویم. از این نظر نقش منتقدین دلسوز و منطقی بسیار سازنده است اما رسانههای اصلاحطلب بدون توجه به این مساله و با توجه به اهداف و منافع جناحی خود سعی کردند که تنها وجهه سیاه و منفی آنان به نمایش بکشند و آنان را با چوب دلواپسانی که هموار دلواپس هستند و دچار پارانویا و روان گسیختگی سیاسی هستند برانند.
در این با متاسفانه این روند هنوز از سوی رسانههای اصلاحطلب ادامه دارد و این رسانههای سعی دارند روند قانونی جمع بندی مذاکرات هستهای را نیز بر اساس منافع جناحی خود تغییر داده و با تفسیر قانون به جای احترام و عمل به قانون که شیوه معمول این جریان سیاسی است، به نوعی قانون را در جهت منافع خود دور بزنند. از این روست که سعی میکنند با چاشنی سیاه نمایی و تخریب رقیب و در عین حال بالا بردن و تقدس نمایی نیروهای همراستای خود ارزش منتقدان را کم کرده و نمایندگان مجلس شورای اسلامی را در چشم افکار عمومی بیکفایت نشان دهند.
به همین خاطر است که زمزمههای رفراندوم هستهای بازهم از سوی برخی از چهرههای این جریان شنیده میشود. در همین باب عباس عبدی، تئورسین تئوری شکست خورده «خروج از حاکمیت» اینبار هم به ریسمان پوسیده رفراندوم که هر از چندگاهی از سوی این چریان سیاسی برای مطامع و منافع جناحی مطرح میشود چنگ میاندازد.
وی در این باره در روزنامه اعتماد مورخ دوشنبه 29 تیرماه مینویسد: «در جريان بحث درباره مذاكرات هستهاي طي دهه گذشته، مواردي پيش آمد كه اختلافنظرهاي داخلي شديد شد و با توجه به مواضع مجلس فعلي و دو مجلس قبلي در اين باره برخي از فعالان سياسي پيشنهاد ميكردند كه اين موضوع به همهپرسي گذاشته شود. آن موقع مشخص بود كه چنين پيشنهادي منطقي نيست، شايد پيشنهاددهندگان نيز به اين مساله آگاه بودند، و فقط به عنوان يك تاكتيك سياسي و براي به رخ كشيدن موقعيت و حمايت مردمي ايدههاي خود آن را مطرح ميكردند زيرا هيچگاه يك موضوع سياست خارجي را به اين صورت خام به رفراندوم نميگذارند، چون دست دولت در پيشبرد سياست خارجي و گفتوگو بسته ميشود. اگر مثلا مردم راي ميدادند كه درباره هستهاي به توافق برسيم، دست مذاكرهكنندگان ايراني براي طرف مقابل رو ميشد و ديگر نميتوانستند گفتوگو كرده و امتيازهاي مناسب را بگيرند، چون بر اساس رفراندوم مجبور به توافق بودند. نظر منفي هم مشابه همين نوع تبعات را داشت. ولي اكنون قضيه فرق كرده است، زيرا مذاكرات به پايان رسيده و متن مذاكرات نهايي شده است و طبق روال جاري بايد در كشور مورد بررسي و تصويب و رد قرار گيرد. ولي به چند دليل زير پيشنهاد ميشود كه اين كار از طريق رفراندوم انجام شود.»
جالب اینجاست که عبدی یکی از دلایل خود در زمینه رفراندون هستهای را شور و نشاط سیاسی قلمداد میکند و مینویسد: « در كنار دلايل فوق، يك دليل سياسي ديگر و البته مهم نيز وجود دارد. با رفراندوم درباره توافق هستهاي شور و نشاطي جدي در ميان جامعه ايران رخ خواهد داد زيرا ميتوان به صورت آزاد درباره جزييات اين توافق در مطبوعات و صداوسيما بحث كرد و با آن موافقت يا مخالفت كرد. اثر آن نيز در نشاط سياسي جامعه و ارتقاي درك و فهم سياسي جامعه زياد است، ضمن آنكه در صورت تصويب اعتبار توافق را نزد جامعه جهاني بيش از پيش ميكند. و از همه مهمتر اينكه راي مردم و كيفيت موافقت يا مخالفت با آن حكايت از صفبندي نيروهاي سياسي خواهد كرد. اين رفراندومي واقعي خواهد بود كه مجموعه قدرت در ايران، نظري پيشيني در مورد آن نداده است، و به صورت واقعي به راي مردم گذاشته خواهد شد.»[1]
اما موضوع قابل تامل این
است که شیوه پروپاگاندای سیاه رسانهای اصلاحطلبان ناقض چنین حرفی است. اصلاحطلبان
که البته همواره ادعا میکنند که رسانهای در دسترس ندارد اما علاوه بر انواع و
اقسام رسانههای داخلی خودی، حمایت رسانه های بیگانه را نیز در بیشتر موارد پشت سر
خود دارند، برای آچمز کردن افکار عمومی به طور انفجاری تبیلغاتی را راه می اندازند
و با فضاسازی هیجانی و کاهش عقلانیت با مسموم سازی افکار عمومی فضای ذهنی جامعه را
به سمت اهداف خود سوق میدهند.
حجت الاسلام ناطق نوری که در این زمینه تجربه تلخ رقابت انتخاباتی در سال 76 را در کارنامه فعالیت سیاسی خود دارد در کتاب خاطراتش در باره پروپاگاندای سیاه رسانهای اصلاحطلبان میگوید: « جنگ روانی علیه من بسیار شدید بود و متاسفانه کسی هم این ها را پیگری نکرد. بیش ترین تهمت ها به من زده شد و انعکاس آن به این صورت بود که دیگران خیلی مظلوم واقع شدند. مثلا اینکه اگر فلانی بیاید، مثل طالبان عمل می کند. آنها با تبلیغات خود فرصت فکر کردن و اندیشیدن را از مردم گرفتند که این از مصادیق استثمار فکری است. این را اختناق می گویند این ضد آزادی است که با بمباران تبلیغاتی جلوی فکر مردم را بگیرند، اصلا از آنها آزادی فکر را گرفتند و افکار مردم را به یک سو کانالیزه کردند.» [2]
اصطلاح رسانهای و جنگ روانی در این زمینه وجود دارد که میگوید باید طوری رقیب را تخریب کنی که اگر وی گفت ماست سفید است همه بگویند ماست سیاه است. این موضوع در جریان انتخابات سال 88 در جهت تخریب یکی از نامزدهای انتخابات از سوی جریان اصلاحطلب به کار گرفته شد.
به هر جهت این پروپاگانداری سیاه رسانهای که منبع و دقت اطلاعات آن مشخص نیست و در آن هر گونه جعل و تخریب و بداخلاقی رسانهای صورت میگیرد خاص این جریان سیاسی است که مدعی آزادی بیان و بلوغ فکری و سیاسی نیز هست. واقعیت این است که اصلاحطلبان با یک پوشش جالب و تخریب مداوم که نمونه آن فراوان است سعی دارد ماهی خود را با زیر آب کردن رقیب از آب بگیرند که در این جهت برخورد قانونی با مشوش کنندگان افکار عمومی میتواند راهکاری مناسب در جهت ایجاد فضای مطلوب سیاسی در کشور و اجتناب از غرضورزیها و تندرویهای سیاسی باشد. تندرویهای سیاسی که از سوی این جریان حالا با پررنگ کردن عبارتهای جعلی چون دلواپسان پررنگتر میشود، برای ایجاد یک دوقطبی کاذب به نفع این جریان از سوی رسانههای زنجیرهای اصلاحطلب درحال پیگیری است که بیش از اینکه شور و نشاط سیاسی باشد ماهیگیری با ابزار تشویش اذهان عمومی است.